هرشب
|
|
هر شب ترا در خودم می کشم
سر می بُرم تمام خیال های سر به هوایی را که
هوای ترا به جانم می ریزد...
وقتی خوب کشته شدی،
چشم روی هم می گذارم و می خوابم...
صبحگاهان از صدای گنجشکان بیدار می شوم
دوباره ریشه دوانده ای
شاخ . برگ داده ای
آنقدر سبز و بزرگ که
گنجشکان بازیگوش ترانه ام
بر شاخسارت لانه کرده اند...
دفترم را پیدا می کنم و مثل هر روز صبح
از نو می نویسمت
نظرات شما عزیزان:
|
سه شنبه 15 فروردين 1391برچسب:,
|
|
|
|
|